عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۱۳

۱

تا قدم بر اثر نام و نشان خواهد بود

گوشهٔ دامن ما وقف میان خواهد بود

۲

می نمودند ملایک به ازل عشق به هم

کاین گهر دست زد بی بصران خواهد بود

۳

گر شود کون و مکان زیر و زبر در ره عشق

صورت ناصیه بر خاک عیان خواهد بود

۴

جز به بازار قیامت ، دل پرخون، زنهار

مفروشید که این جنس گران خواهد بود

۵

دیده بی نور شد ازگریه، خدایا به ازل

گفته بودی که به جایی نگران خواهد بود

۶

دلم آخر به تماشاگه دیدار آورد

تا کی این آئینه در آئینه دان خواهد بود

۷

دست فرسوده شود آخر و گمنام شوم

من گرفتم هنرت نقد روان خواهد بود

۸

به سرانجام جم و کی چه نهم بیهده گوش

کمترین بازی افلاک همان خواهد بود

۹

عرفی از پیر مغان دست نداری هر چند

بر دلت بستن زنار گران خواهد بود

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۵۶۱

نظرات