عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۱۴

۱

کسی که دل به وفای تو عشوه کیش نهاد

هزار داغ ندامت به جان خویش نهاد

۲

کسی به راه تو ارزد که پا ز دیده کند

که گل به زیر قدم دید و پای پیش نهاد

۳

شهادتش چو مراد دو کون در قدم است

کسی که پای طلب در ره تو پیش نهاد

۴

کرشمهٔ دهد امید عمر جاویدم

که مرگ بهر شگون تیر او به کیش نهاد

۵

نه کافرم نه مسلمان، مرا که آتش زد

که ننگ سوختن من به دین خویش نهاد

۶

ز مغز عرفی از آن خون خوش نسیم چکد

که دستهٔ گل غم بر دماغ خویش نهاد

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۵۹۱

نظرات