عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۱۵

۱

زندانی شوق تو به گلزار نگنجد

جز در قفس مرغ گرفتار نگنجد

۲

در دست ریا باده کشان تا در کعبه

بگذشته میانی که به زنار نگنجد

۳

هرذره نه شایسهٔ طوف حرم اوست

خورشید در این سایهٔ دیوار نگنجد

۴

فریاد که غم های تودر سینهٔ تنگم

اندک نبود لایق و بسیار نگنجد

۵

ای عافیت آموز مشو همدم عرفی

در صحبت اوجز دل بیمار نگنجد

تصاویر و صوت

نظرات