عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۱۷

۱

آنان که غمت مایهٔ افسانه نسازند

با همدمی محرم و بیگانه نسازند

۲

افسانه مخوانید که مستان خرد سوز

با مصلحت مردم فرزانه نسازند

۳

زنار نمودم به همه صومعه داران

تا دام رهم سبحهٔ صد دانه نسازند

۴

تا حشر سراسیمه به هرکوچه درآید

گر خاک مرا خشت حرم خانه نسازند

۵

آتش به دو عالم زده از ناز و مرا غم

کز حسن تو بازیچه به افسانه نسازند

۶

این سیل که بینم نمی از طبع تو عرفی

ظلمست که از خاک تو پیمانه نسازند

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۵۹۴

نظرات