عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۲۰

۱

خضر اگر بر لب کس منت آبی دارد

بگذر از چشمهٔ حیوان که سرابی دارد

۲

التفاتش به لب تشنهٔ ما نیست، دریغ

هر که جام سخنی، زهر عتابی دارد

۳

همه عاشق نکند دست به زلف تو دراز

هر جنون شوری و هر سلسله تابی دارد

۴

لن ترانی شنود مهتر ما، بی ارنی

این حدیث است که هر وقت جوابی دارد

۵

برگ گل را ندهد زحمت دیبا و حریر

او که چون حیرت دیدار ، نقابی دارد

۶

آسمان گر به جدل پای در آرد به رکاب

رخش ما نیز عنانی و رکابی دارد

۷

نظم عرفی ، تر و تازه است؛ چه عالی ، چه وسط

خار و گل هر چه دهد، حسن شبابی دارد

تصاویر و صوت

نظرات