عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۲۱

۱

هر زمان در فتنه خوش نامهربانی می‌شود

این همه غوغا برای نیم‌جانی می‌شود

۲

عشق باغ دل‌نشین دارد، که مرغ دل در او

گر نشیند بر گیاهی ، آشیانی می‌شود

۳

هرکه بنشیند به طرف خوان گردش‌های دهر

گر ستاند یک نواله، میزبانی می‌شود

۴

کیمیاگر نشئه‌ای دارد که داروی مسیح

گر به دستش اوفتد، درد گرانی می‌شود

۵

در رهت غم گر پدید آید به تسلیمش سپار

گر به دست چاره بسپاری جهانی می‌شود

۶

گر به مستی هرزه قانونی فروچیند کسی

در میان مردم عالم زبانی می‌شود

۷

جان فدای همت عرفی که چون جولان کند

گر زمین گیرد عنانش، آسمانی می‌شود

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۶۲۰

نظرات