
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۲۱
۱
هر زمان در فتنه خوش نامهربانی میشود
این همه غوغا برای نیمجانی میشود
۲
عشق باغ دلنشین دارد، که مرغ دل در او
گر نشیند بر گیاهی ، آشیانی میشود
۳
هرکه بنشیند به طرف خوان گردشهای دهر
گر ستاند یک نواله، میزبانی میشود
۴
کیمیاگر نشئهای دارد که داروی مسیح
گر به دستش اوفتد، درد گرانی میشود
۵
در رهت غم گر پدید آید به تسلیمش سپار
گر به دست چاره بسپاری جهانی میشود
۶
گر به مستی هرزه قانونی فروچیند کسی
در میان مردم عالم زبانی میشود
۷
جان فدای همت عرفی که چون جولان کند
گر زمین گیرد عنانش، آسمانی میشود
تصاویر و صوت

نظرات