
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۲۵
۱
خرد، دارالشفا و جهل، محنتخانه میسازد
خراب مستیام، کاین هردو را ویرانه میسازد
۲
چنان شایستهٔ عشقم که بعد از سوختن، گردون
ز خاکم بلبل، از خاکسترم پروانه میسازد
۳
دو روزی یاریت گشتم، مذاقم بیحلاوت شد
مرا جام شراب و گریهٔ مستانه میسازد
۴
چو تنها گردم از غمهای او صد همنشین دارم
میان بیغمان تنهاییام دیوانه میسازد
۵
چو در بیت الحرام آیی، مکن بیعت به او عرفی
که او در کعبهٔ اسلام ، ره بتخانه میسازد
تصاویر و صوت

نظرات