
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۴۶
۱
هر چه بگزیدم از آن کیش برهمن به بود
هر که دیدم به در بتکده از من به بود
۲
نالهٔ بلبلم آشفته به گلزار کشید
ور نه از طرف چمن، گوشهٔ گلخن به بود
۳
بزم داود بهشتم، در یعقوب زدم
کز نوای شکرین ، تلخی شیون به بود
۴
دوش در مجلس اصحاب نشستم، همه گوش
هر چه نشنیدم از آن، طعن برهمن به بود
۵
عمر در عجب و ریا رفت، ندانستم، حیف
که مرا تیرگی از پاکی دامن به بود
۶
گذر عشق روا بود درآتشکده هم
این قدر بود که در وادی ایمن به بود
۷
عرفی انصاف دهم، آن چه که کردی همه عمر
گر همه طاعت حق بود ، نکردن به بود
تصاویر و صوت

نظرات