
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۴۸
۱
مقیم کعبه که عیب شرابخانه کند
به این بهانه حدیث می مغانه کند
۲
دلم چکونه نتازد به صیدگاه کسی
که شوق ناوک او کار تازیانه کند
۳
ستم فروش درآ، در زمانه، باک مدار
که خوش معاملگی بیشتر زمانه کند
۴
شکوه عشق نگه کن ، که موی مجنون را
فلک به شعشعهٔ آفتاب شانه کند
۵
کسی که خاک درت را کند چو سرمه به چشم
ببین چه بی ادبی ها به آستانه کند
۶
جحیم با همه اسباب سوختن ، عرفی
ز برق شمع تو دریوزهٔ زبانه کند
نظرات
شکوهی