
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۵۲
۱
ز روی آتش سوزان اگر خاشاک می روید
شهیدان محبت را ، گیاه از خاک می روید
۲
ز چاک سینه ام صد شعله می خیزد، همین باشد
گیاهی کز زمین سینه های چاک می روید
۳
کجا گردد نهان خونریزی چابک سوار من
که گر دستی نگهدارد، سر از فتراک می روید
۴
چه سود از باغ جنت ، جلوه های دوست را نازم
که آن جا جان فشاندن از دل غمناک می روید
۵
از آن آهوی معنی می چرد در وادی مستی
که کشت زهرناک از وادی ادراک می روید
۶
ببین بر زرق زاهد، خندهٔ گل های بد نامی
مبین کز گوشهٔ دستار او مسواک می روید
۷
به هر جا غمزهٔ او تیغ بر کف می رود، عرفی
شهیدی چون گیاه تشنه لب از خاک می روید
تصاویر و صوت

نظرات