
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۵۳
۱
غم تو نیست، به عیش جهان که پردازد
هوای تیغ تو در سر، به جان که پردازد
۲
چنین که غمزه به یک تیغ میکُشد همه را
به کاوکاو دل خون چکان که پردازد
۳
اگر لب تو، نه در دل، نمک نشان آمد
به تازه کردن داغ نهان که پردازد
۴
چو عشق یار که هم آلوده سوزد و هم پاک
به قیمت گهر این و آن که پردازد
۵
کرشمه گشت جهانی، چنان که دل میخواست
مگر به سوختن کُشتگان که پردازد
۶
اگر نه محرم دردی طلب کند عرفی
به جست و جوی من بی نشان که پردازد
نظرات