
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۶۲
۱
مرا ز غمکدهٔ سینه داغ می روید
ز بزمگاه محبت چراغ می روید
۲
تو پای کعبه ای آماده کن که در هر گام
هزار خضر به راه سراغ می روید
۳
بهشت کو که تماشا کند که حسن تو را
ز باغ لاله و از لاله باغ می روید
۴
مسیح گو گهر آفتاب را مفروش
که از خزینهٔ ما شبچراغ می روید
۵
هزار کعبه و هزار کشتهٔ دوست
کزآن سلامت ، ازین درد و داغ می روید
۶
هزار حسن که شعرم ز آستین افشاند
که روضه روضه گلم از دماغ می روید
۷
مگر ترانهٔ عرفی کسی به گلشن برد
که بانگ دزد ز دستان زاغ می روید
تصاویر و صوت

نظرات
حمید زارعیِ مرودشت