عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۶۸

۱

چه پرسی ام که به جانت هوای ما چه کند

در آن چمن که گل آتش بود، صبا چه کند

۲

تبسم تو که ناسور را دهد مرهم

به سینه نیش زند، نیش غمزه را چه کند

۳

هزار گونه مراد محال می طلبی

تو خود بگو که اجابت به این دعا چه کند

۴

مجو سعادت طالع، دمی، که فرصت نیست

چو سر بریده شود، سایهٔ هما چه کند

۵

بگو وفا نکند دوست با منش، عرفی

نمی شود به وفا آشنا، وفا چه کند

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۸۱۵

نظرات

user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۵/۰۸/۰۵ - ۰۷:۵۴:۵۹
چه پرسی ام که به جانت هوای ما چه کند؟در آن چمن که گل آتش بوَد، صبا چه کند؟.عرفی‌شیرازی..بیت زیبای‌ست.میپرسی هوای عشق من با تو چه میکند؟همان کاری که نسیم با شعله‌های آتش می‌کند!.وقتی نسیم ملایم به آتش میخورد، آتش را شعله‌ور تر میکند.در این بیت عرفی خود را به باغی تشبیه می‌کند که گل‌هایش شعله‌های آتش است و نسیمِ ملایم عشق، شعله‌ور ترش می‌کند.