عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۷۲

۱

هر کس که در بهار به صحرا برون رود

عیش آن گهی کند که به ذوق جنون رود

۲

عارف به خار و گل چو ببیند به روی دوست

روزی دری گشاید و بیخود درون رود

۳

حربا مجوی، بر اثر عشق رو، که گل

رویش به مطلب است، ولی واژگون رود

۴

سرچشمهٔ تراوش دشنام همت است

هر ماجراکه بر سر دنیای دون رود

۵

دریافتم ز بوی تو عرفی، که بهر گام

صد ره دمی به خانهٔ عرفی زبون رود

تصاویر و صوت

نظرات