عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۷۸

۱

دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد

که از دنبال درد آوارهٔ بهبود می گردد

۲

به مرهم کلفتی نو می شود، هر گه که می بینم

که داغ سینهٔ پروانه آتش سود می گردد

۳

ز طالع تا قیامت برگ غم دارم ، ولی داغم

که گردون در زمان کامرانی بود می گردد

۴

نگاه تلخ کامان دور دار از لعل او ، یارب

که آب زندگی ناگاه زهرآلود می گردد

۵

ندانم از کدامین باده مستی می کند عرفی

که ناکامی طلب در کعبهٔ مقصود می گردد

تصاویر و صوت

نظرات