عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۸۱

۱

بنازم شیشهٔ می را ، که خوش مستانه می گرید

سری خم کرده و در دامن پیمانه می گرید

۲

کسی کش کام دل شدآشنای لذت ماتم

چنان گر نوحه سازی گرید، از افسانه می گرید

۳

دل خود را به آن خوش می کند، حسرت کش دنیا

که با خلق جهان در یک مصیبت خانه می گرید

۴

کسی کز وادی عقل و جنون بیرون کشد خود را

نه در معموره می خندد، نه در ویرانه می گرید

۵

مگر آمیزش پاکیزه دارد مهر محبوبان

که شمع اندر میان خنده و پروانه می گرید

۶

کسی کو شیشه ای خالی کند ، تا پر شود چشمش

اگر با ما کشد ساغر، به یک پیمانه می گرید

۷

جهان درمردن دل ، گریه و سوز است ، عرفی را

که گویی در عزای عاشق جانانه می گرید

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۵۳۰

نظرات