
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۸۴
۱
ز صوت بلبل اندر بوستان فرزانه می گرید
جنون مست از نوای جغد در ویرانه می گرید
۲
در این ماتم سرا، با مصلحت دانی مصاحب شو
که در بازار می خندد، و (هم) در خانه می گرید
۳
شراب های های گریه ام، ساقی قدح می کن
که عاشق بی قدح می گرید و مستانه می گرید
۴
ز اشکش بسترم تر شد، ولی از ناز و استغنا
بدان ماند که بر بیگانهٔ بیگانه می گرید
۵
کجا در روز محنت غمگسار کس شود، عرفی
که می گرید به روز خویش و بی دردانه می گرید
نظرات