عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۸۶

۱

گفتگو عین صداع است ، ار چه سر گوشی بود

بعد حیرت مایهٔ آرام خاموشی بود

۲

بادهٔ حکمت کشیدم، نشئهٔ غفلت فزود

در مزاج من خودی داروی بیهوشی بود

۳

ماند اندر چون مسیحا بوددر اعجاز دم

هر که او با آفتابش میل همدوشی بود

۴

گر غرورت می دهد ره، تقوی میخانه گیر

ای بسا تقوی که گردانی فراموشی بود

۵

تا نبندی لب، نگردد صاف، عرفی، ذائقه

باده پالایِ شرابِ راز، خاموشی بود

تصاویر و صوت

نظرات