
عرفی
غزل شمارهٔ ۳
۱
به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود اینجا
از آنجا آنکه میجویی به میخواران نمود اینجا
۲
به جان رنگی که اینجا در دل اسلامیان بینی
مغان را نیز بود اما صفای می زدود اینجا
۳
محبت شمع بزم قدس و ما پروانهٔ بیرون
چه حال است این نمیدانم چراغ آنجا و دود اینجا
۴
بیا در زمرهٔ رندان به بیباکی و می درکش
که بدمستی نمیداند بهجز فریاد عود اینجا
۵
به هر سو میروم بوی چراغ کشته میآید
مگر وقتی مزار کشتگان عشق بود اینجا
۶
نوای نغمهٔ منصور، عرفی، نغز میدانی
ولی تن زن که خاموشاند ارباب شهود اینجا
تصاویر و صوت

نظرات
رسته