عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۰۰

۱

دودی ز دل برآمد و خون جوش می زند

خون می چکد ز عقل و جنون جوش می زند

۲

ای سامری زیاده کن افسون و دم که باز

دردم به رغم سحر و فسون جوش می زند

۳

پژمرده گشته بود کهن داغ های دل

در لاله زار خنده کنون جوش می زند

۴

تا جنتم به فال در آمد، بهشت را

اندوه در برون و درون جوش می زند

۵

در وادیی گمم که ز دل های تشنکان

چندین هزار چشمهٔ خون جوش می زند

۶

تا زخم دل گشوده و در خون نشسته ام

در آتشم درون و برون جوش می زند

۷

عرفی کجاست غمزه، به تقلید او که باز

در صیدگاه، صید زبون جوش می زند

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۴۴۵

نظرات