عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۰۹

۱

به حکم عشق چو بر اهل صدق ره گیرند

گناهکار ببخشند و بی گنه گیرند

۲

مجو به محمل شاهی، که در ولایت عشق

گدا به تخت نشانند و پادشه گیرند

۳

چه ظلمت است که بینندگان نمی دانند

که شبچراغ ستانند یا شبه گیرند

۴

خمیر مایهٔ آسایش است لای شراب

بگو که صاف کشان جرعه ای ز ته گیرند

۵

کمند کوته و بازوی سست و بام بلند

به من حوالهٔ نومیدی ام گنه گیرند

۶

در معامله بگشا به کشور عرفی

که خرده بر گهر آفتاب و مه گیرند

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۴۵۷

نظرات