عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۱۰

۱

عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد

ناید ز دل که ما را، اندوهگین ندارد

۲

مردم به عید قربان، در عیش و من به حسرت

کان حسرت شهادت، عیدی چنین ندارد

۳

صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرین

گو یک نفس که گلگون، در زیر ران ندارد

۴

کافرتر است زاهد، از برهمن، ولیکن

او را بت است در سر، در آستین ندارد

۵

در خلوت ار به جاه است، این عرض و طول طاعت

باور کنم که زاهد، خود را بر این ندارد

۶

آن ها که دانی ای دل، از زاهدان بی دین

ظاهر مکن به عرفی، کو نیز دین ندارد

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۴۵۸

نظرات

user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۵/۰۸/۱۱ - ۰۶:۰۹:۳۴
.در تصحیح جواهری این غزل یک بیت اضافه دارد..عیدی چنین که زاهد، اندوهِ دین نداردناید ز دل که ما را اندوهگین ندارد.مردم به عید قربان، در عیش و من به حسرتکان حسرتِ شهادت، عیدی چنین ندارد.صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرینگو یک نفس که گلگون، در زیرِ ران ندارد.کافرتر است زاهد، از برهمن، ولیکناو را بت است در سر، در آستین ندارد.در خلوت ار به جاه است، این عرض و طولِ طاعتباور کنم که زاهد، خود را بر این ندارد.این دیرِ عشق و در وی، حور و ملک به طاعتجز دوست کیست اینجا رو بر زمین ندارد.آن ها که دانی ای دل، از زاهدان بی دینظاهر مکن به عرفی، کو نیز دین نداردعرفی‌شیرازی