عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۱۶

۱

لب حرف شفا گفت، دلِ سوخته تب کرد

این حرف دل آشوب مرا دشمن لب کرد

۲

بلهانه به آفات قدر ساخته بودم

این عقل فضول آمد و تحقیق سبب کرد

۳

غمناک پسین، زین مرو از راه، که ایام

تاراجگر عمر تو را، عیش لقب کرد

۴

با دختر رز عیب نه، و عقد حرام است

ادراک مرا حیرت این نکته عزب کرد

۵

صوفی به کرامات دگر فتنه شد امروز

این طرح فساد است که در پردهٔ شب کرد

۶

هر مسأله کز علم و ادب طرح نمودم

منعم به جواب سخن از اصل ونسب کرد

۷

کوکو زدن فاختهٔ سرو در آغوش

در جامهٔ معشوق مرا گرم طلب کرد

۸

در وصل تو دانم دل عرفی اِلمی داشت

آخر به کنایت، گله از شرم و ادب کرد

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۵۸۸

نظرات