
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۲۳
۱
به داغ کفر و دین در کوچه و بازار می باید
به خلوت سبحه بر کف، در میان زنار می باید
۲
حکایت های هشیارانه سنجد فهم بدمستی
ولیکن نکتهٔ مستانه را هشیار می باید
۳
بساطی که در آن طرح دو عالم می توان کردن
به دست آورده ام، اندازه و پرگار می باید
۴
اگر در عشق صد توفان بود، مستغنی از نوحم
وگر در عافیت بادی وزد غمخوار می باید
۵
اگر با دوست در گلشن زدی ساغر، گواه است او
نسیم باده و آرایش دستار می باید
۶
محل تنگ است زاهد، گوشهٔ ویرانه می گویم
شما را سبحه و ما را بت و زنار می باید
۷
محبت آفتاب محشر و مشکل که عرفی را
به صحرای قیامت سایهٔ دیوار می باید
نظرات