عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۲۴

۱

ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند

که ناز و عشوه ز تاثیر صحبتش مستند

۲

چگونه می به میان آورم در این مجلس

که باده حوصله سوز است و جمله بد مستند

۳

کدام بزم بچیدم که تنگ حوصله گان

به بوی می که شنیدند شیشه ها بشکستند

۴

مگو به تجربه جامی بده، که نشنیدم

که شیشه ای که شکستند باز پیوستند

۵

هلاک صحبت رندان بی شر و شورم

که بوی می بشنیدند و تا ابد مستند

۶

بیا به دیر مغان، آبرو مبر عرفی

که از برون و درون در به روی ما بستند

تصاویر و صوت

نظرات