
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۲۸
۱
چون با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد
به کامم هر چه زهر است از لبش تریاک خواهد شد
۲
هجوم عاشقان در کوی او افزود و خوشحالم
کزین پس در هلاک دوستان بی باک خواهد شد
۳
چه غم گر دامن پاکت به خونم گردد آلوده
که فردا هم به آب دیدهٔ من پاک خواهد شد
۴
نی ام نومید اگر دستم بود کوته ز دامانش
چو می دانم که در جولانگه او خاک خواهد شد
۵
ز مست افتادنم در مسجد، ای زاهد، مشو رنجه
که صحن مسجدت فردا زمین تاک خواهد شد
۶
چه چاک پیرهن می دوزی ای زاهد، وزین غافل
که تا دامن گریبان کفن هم چاک خواهد شد
۷
شود سودای پا بوس تو افزون در سر عرفی
درین زودی همانا بستهٔ فتراک خواهد شد
نظرات