عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۳۰

۱

به جان خسته ندانیم که آن بلا چه کند

عنان به دشمن جان داده ایم تا چه کند

۲

به دوستان نظرش نیست، مهر دشمن بس

کسی که دشمن مهر است، دوست را چه کند

۳

تبسم تو که ناسور را بود مرهم

به سینه نیش زند، نیش غمره را چه کند

۴

هزار گونه مراد محال می طلبی

تو خود بگو، که اجابت به این دعا چه کند

۵

مجو سعادت طالع، که فرصت رفت

چو سر بریده شود، سایهٔ هما را چه کند

۶

بگو وفا نکند دوست با منش، عرفی

نمی شود به وفا آشنا، وفا چه کند

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۶۱۱

نظرات