
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۳۶
۱
از مرگ من آن عشوه نما را که خبر کرد
آن فتنهٔ ماتم زده ها را که خبر کرد
۲
افسانهٔ غم های تو گویند به نوحه
از درد دلم اهل عزا که خبر کرد
۳
گویند که آشفتگئی هست درآن زلف
زین غم، که فزون باد، صبا را که خبر کرد
۴
بودند به هم گرم نگاه من و معشوق
بیگانگی آموز حیا را که خبر کرد
۵
خلد از تو نگیرند شهیدان محبت
از جود تو این مشت گدا را که خبرکرد
۶
در صومعه زهاد نهان باده گسارند
از شیوهٔ ما اهل ریا را که خبر کرد
۷
عرفی به تو رندان ته خم لطف نمودند
از تیرگی ات اهل صفا را که خبر کرد
نظرات
صبا