عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۳۷

۱

گَرَم دعای مَلَک خاک رهگذر باشد

به هر کجا نهم پا نیشتر باشد

۲

در آفتاب طلب گشت بخت ما همه عمر

نیافت سایهٔ نخلی که بارور باشد

۳

امید عافیت از مردن است و می ترسم

که مرگ دیگر و آسودگی دگر باشد

۴

به بال خویش منال ای هما، به گلشن عشق

در این چمن، قفس مرغ بال و پر باشد

۵

بده بشارت طوبی که مرغ همت ما

بر آن درخت ننشیند که بی ثمر باشد

۶

به آتش جگرتشنگان نگردد خشک

ز آب دیدهٔ ما، دامنی که تر باشد

۷

تمام آتشم و نالهٔ بی اثر، عرفی

فغان که دوزخیان را کجا اثر باشد

تصاویر و صوت

نظرات