عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۴

۱

دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب

غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب

۲

یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه

یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب

۳

جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون

تشنه رسی چو خضر، زهر فنا از او طلب

۴

آن که کشید یک شراب، زو مطلب درد و صاف

وآنکه خورد نوش زهر، درد و دوا از او طلب

۵

از چه روی به نزد شیخ، جانب عرفیم شتاب

مطلب اگر های و هوی است، خیز و بیا از او طلب

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
یکی بودم
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۱۳:۳۲:۳۹
این شعر پر از اشتباهه چون میدونم تصحیح نمیشه رمق نوشتن ندارم!
user_image
منصور
۱۳۹۹/۰۵/۱۷ - ۰۰:۰۷:۴۴
به جای "از او" بگذارید "زو"
user_image
منصور
۱۳۹۹/۰۵/۱۷ - ۰۰:۱۰:۴۵
ایزدی = ایزدبه نزد شیخ = نزد شیخعرفیم = عرفی