
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۵۵
۱
جان به یاد لبت، شکر خاید
دل به دندان غم، جگر خاید
۲
ظن سیری مبر که لقمهٔ خام
بخت پیر است و دیرتر خاید
۳
دل آشفته بخت من تا چند
جای انگشت نیشتر خاید
۴
آن که گیرد مزاج پروانه
شعله چون میوه های تر خاید
۵
بس که یابد حلاوت از پرواز
طایر شوق، بال و پر خاید
۶
لب شادی ببست یک چندی
عرفی اکنون لب دگر خاید
نظرات