
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۵۶
۱
کسی که از اِلم عشق بی دماغ شود
عجب به همره جانان به گشت باغ شود
۲
چراغ انجمن طور اگر دهد پرتو
ز خاک بادیه هر ذره شبچراغ شود
۳
چراغ تیره شبم بی رخت چراغ دگر است
نقاب را بگشا تا شبم چراغ شود
۴
به داغ تشنگی آسوده ام در آن وادی
که شعله از نم آب حیات داغ شود
۵
تذرو و فاخته از بس نفاق ورزیدند
بدان رسید که بلبل انیس زاغ شود
۶
ز بس که داده به عرفی عجب متاع فراغ
قرارداد که نبود اگر فراغ شود
تصاویر و صوت

نظرات