عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۶۴

۱

گر مرد وفایی ره بازار الم گیر

رو پنجه ز الماس کن و دامن غم گیر

۲

اسباب پریشانی ات ای دل همه جمع است

دامن به میان برزده و راه عدم گیر

۳

عیشی به غم دوست برابر نتوان یافت

رو کام دو عالم همه را بر سر هم گیر

۴

ساقی هوس آموزی جام از دل ما نیست

تاوان صراحی که شکستیم ز خم گیر

۵

خاکستر پروانه طلبکار سموم است

آخر که تو را گفت که آهوی حرم گیر

۶

هان زلف بر این صید مکش کاین دل عرفی ست

ای باد مسیحی ره گلزار ارم گیر

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۶۲۵

نظرات

user_image
اعظم
۱۳۹۵/۰۱/۲۶ - ۱۵:۱۷:۲۰
اسباب پریشانی ات ای دل همه جمع است...خدایا به دادم برس.
user_image
ادب دوست
۱۳۹۵/۰۱/۲۶ - ۱۶:۲۵:۲۹
ٰاعظم جان، بر بال باد مسیحا بنشین، ره گلزار گیر که همین نزدیکی هاست. ( شاید حتا در دلت )به گلزار که رسیدی، جا خوش کن و اسباب پریشانی همه به دست باد بسپار.
user_image
اعظم
۱۳۹۵/۰۱/۲۶ - ۱۶:۳۹:۱۰
از همدردی تون سپاسگزارم ادب دوست مهربون.گلزار شهدا نمی رم. کلیسا هم نمی رم چون مسیحی هم نیستم. از همین جا از خدای خودم که همه جا هست، می خوام دستمو بگیره و گره از کارم باز کنه. به حق حضرت زهرا.بازم ممنون دوست مهربون.
user_image
ادب دوست
۱۳۹۵/۰۱/۲۶ - ۱۷:۱۰:۰۹
اعظم عزیز، با د مسیحا باد امید ، باد شادمانی ، باد بهار است با کلیسا ، با عیسا مسیح ، با گلزار شهدا نسبتی ندارد، در دل ماست که میوزد ، پیوسته ،،گاه ترنم این نسیم را نمی شنویم، باید در بر اندهان ببندینجوا ی امید ، زمزمه عشق را خواهی شنید.