
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۶۹
۱
به لب آرام گیر ای جان غمگین یک دمی دیگر
که شاید در حریم سینه بفریبد غمی دیگر
۲
چو گردم تنگدل شرح غمت هم با غمت گویم
که در شرع محبت کفر باشد محرمی دیگر
۳
هم از غم تنگدل گشتم هم از شادی، که را خوانم
که بنماید دلم را ره به سوی عالمی دیگر
۴
گهی گردد عرقناک از حیا، گاهی ز می، هر دم
گلستان جمالش تازه دارد شبنمی دیگر
۵
شهید غمزهٔ او نیستم، حسرت به تیغم زد
بهل ای همدم این شیون، به پا کن ماتمی دیگر
۶
قدم چون رنجه فرمودی به بالینم، مرو در دم
به غایت مشرفم بر مرگ، بنشین یک دمی دیگر
۷
مشو ایمن گرت بر مسند جم دهر بنشاند
که هر دو روز گردد مسند آرای غمی دیگر
۸
کفن شویم به خون دیده، نی در چشمهٔ زمزم
پرستار صنم را هست، عرفی، زمزمی دیگر
تصاویر و صوت

نظرات