عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۷۰

۱

برو ای غم خبری از دل آواره بیار

آن چه در این سفر اندوخته یکباره بیار

۲

من ز داروی اجل چارهٔ دل یافته ام

ای مسیح ار بودت بهتر ازین چاره، بیار

۳

ای اجل جان ندهد اهل وفا، سعی مکن

یا برو رخصت از آن غمزهٔ خونخواره بیار

۴

آتش طور، بهشت است، چنین نیست حلال

عشق اگر می طلبی رو دل صد پاره بیار

۵

عرفی این گونه دل جان مفشانی هرگز

جمع کن هر چه به هیچ ارزد و یکباره بیار

تصاویر و صوت

نظرات