عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۷۲

۱

العطش ای عشق، تلخ آبی به خاک ما بریز

از شرابی جرعهٔ بر جان پاک ما بریز

۲

باغ ناموسیم، آب میوهٔ ما زهر باد

شبنم آسودگی از برگ تاک ما بریز

۳

از رهش ما را چه می سنجی، مروت را بسنج

آبروی دشنهٔ نازی به خاک ما بریز

۴

ارغوان زار حیا شد پایمال زعفران

مست خونی بر دهان خنده ناک ما بریز

۵

بر لب سیراب عرفی ریختی صد چشمه زهر

جرعه ای هم بر درون چاک چاگ ما بریز

تصاویر و صوت

نظرات