
عرفی
غزل شمارهٔ ۳۷۷
۱
داغ داغم کرد یأس و طالب کامم هنوز
دوزخی در هر بُن مو دارم و خامم هنوز
۲
آبم آتش گشت و خاکم شد ز خاکستر بدل
اندرین ره کس نمی داند سرانجامم هنوز
۳
صدهزاران شب ز آه آتشینم تیره روز
بخت بد بین در شکنج ظلمت شامم هنوز
۴
بس که صیاد مرا هر گوشه دام و دانه ایست
دانه شد در صیدگاهم سبز و در دامم هنوز
۵
تربتم ویران تر از کاشانه شد از بخت بد
می نشیند جغد غم بر گوشهٔ بامم هنوز
تصاویر و صوت

نظرات