عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۳۹۴

۱

تا برده‌ام به مدرسهٔ عشق رخت خویش

دارم وظیفه از جگر لخت‌لخت خویش

۲

مخمور خامشی‌ام، فراموش کرده‌ایم

هم عهدهای ساقی و هم روی سخت خویش

۳

شاهی که ظلم را به میانجی عنان دهد

تیغ عدوی ملک رساند به تخت خویش

۴

مهلت مجو که بیشتر از عهد غنچگی

گل باز بسته بود ز شاخ درخت خویش

۵

گر دولت این بود که به درویش داده‌اند

باید گریستن، جم و کی را، به تخت خویش

۶

عرفی هنوز مدحت دون‌همتان مکن

توفان چو تند شد تو مینداز رخت خویش

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۶۶۷

نظرات