
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۱۷
۱
چنین که آمده منظور لطف شاه چراغ
به ناز گو بشکن گوشهٔ کلاه چراغ
۲
ز نور معرفت حق، شاه در سخن است
صباح طلعت خورشید و شامگاه چراغ
۳
به روشنی شب و روز زمانه یکسان است
از آن زمان که جهان مجلس است و شاه چراغ
۴
فروغ ناصیهٔ روزگار اکبر شاه
که برفروخت به دل ها ز هر نگاه چراغ
۵
چراغ هستی اش از نور مطلق است که هست
به چشم فقر چراغ و به چشم جاه چراغ
۶
چراغ ما شده منظور شه به دست ادب
فلک گذاشته بر گوشهٔ کلاه چراغ
۷
به راه معرفت حق چو داشت هادی خویش
چراغ را کس نبرد به پیش راه چراغ
۸
طواف انجمن شه، چراغ راه دل است
ورای عرفی ازین انجمن مخواه چراغ
تصاویر و صوت

نظرات