
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۲
۱
صد فوج عشوه از نظر من گذشته است
تا شهسوار عشوه گر من گذشته است
۲
چون نگذرد به جور که از راه تجربه
بر ناله های بی اثر من گذشته است
۳
بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام
عمرش به جستن خبر من گذشته است
۴
شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت
صد تیره آب غم ز سر من گذشته است
۵
هر جا که بگذرم به طلب نقش پای غم
کان فتنه خوی بر اثر من گذشته است
۶
عرفی ببزم قدس بر آن نظم گوهرش
کانجا حکایت از نظر من گذشته است
نظرات
منصور محمدزاده