عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۲۱

۱

صد مُهر می نهم به لب گفت و گوی دل

تا گَرد غم به شِکوه نجنبد ز روی دل

۲

دامن به سلسبیل نیالاید آن که او

در چشمه سار درد کند شست و شوی دل

۳

بگداختیم مرهم و الماس ریختیم

آن بر مراد راحت و این در گلوی دل

۴

با صد غم آشناست دلم، دست ازو بدار

ترسم غمی عنان تو گیرد به بوی دل

۵

تا چند عمر در غم و اندیشه بگذرد

برداشتیم دست غم از زیر و روی دل

۶

عرفی به یک دو جرعه خون، بیخودی نمود

هرگز نخورده بود شراب سبوی دل

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۶۸۸

نظرات