
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۲۳
۱
تنها نشین گوشهٔ غمخانهٔ خودیم
گنج غمیم و در دل ویرانهٔ خودیم
۲
لب تر نکرده ایم ز جام و سبوی کس
جاوید مست جرعه و پیمانهٔ خودیم
۳
با غم نشسته ایم به تدبیر عقل خویش
ما آشنا به دشمن و بیگانهٔ خودیم
۴
بس در گشوده ایم، چه دشمن، چه دوست را
ما قفل بی گشاد در خانهٔ خودیم
۵
شیرین نکرده ایم لب از گفت و گوی کس
لب ها به زهر شستهٔ افسانهٔ خودیم
۶
گاهی فریب توبه و گاهی فساد زرق
بازیچهٔ طبیعت طفلانهٔ خودیم
۷
غیرت روا نداشت که برقع برافکنیم
تا جمله بنگرند که جانانهٔ خودیم
۸
عرفی برو، تهیهٔ افسون مکن که ما
صید فریب دام خود و دانهٔ خودیم
تصاویر و صوت

نظرات
پیرایه یغمایی
پیرایه یغمایی
رسته