عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۳۵

۱

از دل این شعله چو داغ صنم افروخته ایم

آتش بتکده را در حرم افروخته ایم

۲

شب غم تا به عدم راه برد دلبر کام

آتشی راه به راه عدم افروخته ایم

۳

موسی آرید به این دیر که ارباب نظر

آتش طور ز روی صنم افروخته ایم

۴

سجدهٔ برهمن این جا نه حرام است، بیا

که صد آتشکده در کنج غم افروخته ایم

۵

ما ملامت زدگانیم که در گوشهٔ غم

آتش دل همه از داغ هم افروخته ایم

۶

کی بر اهل کرم روی طلب زرد کنیم

ما که از جرعهٔ جام کرم افروخته ایم

۷

گشته ایم از سخن پیر مغان روشن دل

به فروغ نفسش جام جم افروخته ایم

۸

ما به هر غمکده، عرفی، که گذر داشته ایم

شمع مقصود ز یمن قدم افروخته ایم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۱۲ - ۱۶:۰۷:۱۲
نادرست: از دل این شعله چو داغ صنم افروخته ایمآتش بتکده را در حرم افروخته ایمدرست:از دل شعله چو داغ صنم افروخته ایمآتش بتکده را در حرم افروخته ایم
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۱۲ - ۱۶:۰۸:۲۳
نادرست: شب غم تا به عدم راه برد دلبر کامآتشی راه به راه عدم افروخته ایمدرست:شب غم تا به عدم راه برد دل هر گامآتشی راه به راه عدم افروخته ایم
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۱۲ - ۱۶:۰۹:۵۷
نادرست: سجدهٔ برهمن این جا نه حرام است، بیاکه صد آتشکده در کنج غم افروخته ایمدرست:سجده، ای برهمن این جا نه حرام است، بیاکه صد آتشکده در کنج غم افروخته ایم
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۱۲ - ۱۶:۱۱:۱۰
نادرست:موسی آرید به این دیر که ارباب نظرآتش طور ز روی صنم افروخته ایمدرست:موسی آرید به این دیر که از تاب نظرآتش طور ز روی صنم افروخته ایم
user_image
سعید
۱۳۹۴/۰۹/۱۳ - ۰۲:۳۵:۴۵
شب غم تا به عدم راه برد دل هر گامآتشی را به راه عدم افروخته ایم