عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۴۰

۱

هرگز دل کس را به گناهی نشکستیم

وز بهر جزا طرف کلاهی نشکستیم

۲

صد نخل نشاندیم ولی گوشهٔ دستار

از طرف چمن شاخ گیاهی نشکستیم

۳

از میکده بردیم دو صد شیشه به کعبه

یک شیشه دلی بر سر راهی نشکستیم

۴

صد ره نشکستیم سر از سنگ جنون، لیک

یک ره به غلط طرف کلاهی نشکستیم

۵

هرگز هوس روی تو نگذشته به خاطر

کز هّم تو در دیده نگاهی نشکستیم

۶

یک ره به کمال تو ندیدیم که در دل

عرفی صفت از بیم تو آهی نشکستیم

تصاویر و صوت

نظرات