
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۴۳
۱
ما ره نشین مردم دیدار دوستیم
سختی کشیم، حیف که غمخوار دوستیم
۲
هر دم خیال بازی و فکر کرشمهٔ
دشمن تراش خاطر و آزار دوستیم
۳
ای نوحه سنج ناله بر زدی ز لب، که ما
نازک دلان گریهٔ بسیار دوستیم
۴
ما می گزیم شهد ریا را نه زهد را
تسبیح دشمنیم نه زنار دوستیم
۵
در عجز لذتیست، تو در کار خویش باش
ما تشنهٔ شهادت و زنهار دوستیم
۶
ای عندلیب گلبن دستان سرا، که من
منصور نغمهٔ رسن و دار دوستیم
۷
خلوت نشینی از من و عرفی مجو که ما
رسواییان کوچه و بازار دوستیم
نظرات