عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۴۸

۱

گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم

به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم

۲

به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس

که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم

۳

نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی

ازین هنگامه آخر شرمسار مرد و زن رفتم

۴

نه یا رب را جوابی آمده نی یا صنم، عرفی

ز دیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم

تصاویر و صوت

نظرات