
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۶۰
۱
ما نقد را ز جمله به غماز داده ایم
در دام هر چه آمده پرواز داده ایم
۲
بعد از هزار شکوه به غم دل نهند خلق
ما خویش را تسلی ز آغاز داده ایم
۳
از بانگ طبل باز دل ما نمی رمد
ما کبک خود به چنگل شهباز داده ایم
۴
مردم نهند در کف کوشش عنان خویش
ما دست خویش را به عنان باز داده ایم
۵
ای وهم آبرو مده از کف، که بارها
الزام وسوسه به خرد باز داده ایم
۶
عرفی به دوست کامی دشمن صبور نیست
این مژده اش به طالع ناساز داده ایم
نظرات