عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۶۳

۱

ماتشنگی به دجله و جیحون نمی دهیم

یک العطش به صد قدح خون نمی دهیم

۲

آب حیات از لب ما می چکد ولی

صد چشمه زهر هست که بیرون نمی دهیم

۳

شد رام تازیانهٔ ما توسن جنون

دیگر عنان فتنه به گردون نمی دهیم

۴

اهل زمانه را هوس آب خضر و بس

کس را خبر ز چاشنی خون نمی دهیم

۵

بیداری از طبیعت موزون به ما رسید

کز بیم دل به قامت موزون نمی دهیم

۶

دیوانه است عرفی و معموره دشمنی

ویرانه را به ملک فریدون نمی دهیم

تصاویر و صوت

نظرات