
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۶۹
۱
ای ساقی بلا ز شراب تو سوختیم
با آن که آتشیم ز آب تو سوختیم
۲
در شب گذشت عمر و ندیدیم روی صبح
ای بخت از گرانی خواب تو سوختیم
۳
پایت رکاب پرور و دستت عنان نواز
از غیرت عنان و رکاب تو سوختیم
۴
طالع نگر که گرم عتاب آمدی و ما
نا برده لذتی ز عتاب تو سوختیم
۵
از گرمی محبت ما سوخت شرم یار
ای عشق جلوه کن نقاب تو سوختیم
۶
از خود روانه ایم به معمورهٔ عدم
عرفی تحملی ز شتاب تو سوختیم
نظرات