
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۷۰
۱
زخمی شوق توام، سینهٔ جوشان دارم
خانه در کوچهٔ الماس فروشان دارم
۲
کی مسلمان کندم صحبت اصحاب کرم
که در آن زمره بسی حلقه به گوشان دارم
۳
آتش پنبهٔ گوش دگرانم کامروز
گوش را مزرعهٔ پنبه فروشان دارم
۴
صحبت عمر فرومایه ملولم دارد
میل همدوشی تابوت به دوشان دارم
۵
واعظا در گذر از قافلهٔ من که متاع
همه گوش است ولی نذر خموشان دارم
۶
عرفی امروز به کاشانهٔ من باش که باز
گله ای از دل بی شرم خروشان دارم
نظرات